آسمانت را بگیر از بال های خسته ام
من به دره بیشتر از قله ها دل بسته ام
سعی در له کردنم داری ولی بیهوده است
خم شوم اما هنوز آنقدر ها نشکسته ام
معترف هستم که با چنگ خیالم بارها
از سر خامی به سوی ماه رویت جسته ام
می توانستی ببینی.بشنوی با حس کنی
ابرهای درد را در اشک ناژیوسته ام
بال ژروازم تویی ...ژس تا غرورم نشکند
بالهایت را بگیر از کتف های خسته ام
-------------------------
گر چه با ذکر لبان تو نفس را خلق کرد
مژه هایت میله در میله قفس را خلق کرد
با خیالت دلخوشم اما برای انحراف
عالمی معشوقه ی در دسترس را خلقکرد
من به تو پابند هستم تو...نه...او در قلب تو
تا نمک ریزد به زخم من هوس را خلق کرد
تا کسی را سهم من می خواست در دنیای من
در وجود تو برایم هیچ کس را خلق کرد
ترشی اخم تو را با قند لبهایت که دید
در میان میوه ها طعم ملس را خلق کرد
خالق خوبی و زیبایی ست اثباتش تویی
گرچه می دانست میگیری نفس را خلق کرد
عارف شعبانی - قائمشهر